بانوي پهلو شكسته - ويژه نامه فاطميه اول - خطبه ي مبارکه ي حضرت فاطمه در مسجد رسول خدا هنگام احتجاج با ابي بکر
خطبه ي مبارکه ي حضرت فاطمه در مسجد رسول خدا هنگام احتجاج با ابي بکر
الحمدلله علي ما انعم و له الشکر علي ما الهم والثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوع آلاء اسداها و تمام منن والاها جم عن الاحصاء عددها و نآي عن الجزاء امدها و تفاوت عن الادراک ابدها و ثني بالندب الي امثالها و اشهد ان لا اله الله وحده لا شريک له، کلمه جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار في الفکر معقولها، الممتنع من الأبصار رؤيته و من الالسن صفته و من الاوهامکيفيته ابتدع الأشياء لا من شييء کان قبلها، وانشاها بلا احتذاء امثله امتثلها کونها بقدرته و ذرئها بمشيته من غير حاجته منه الي تکوينها، ولا فائده له في تصويرها الا تثبيتا لحکمته و تنبيها علي طاعته و اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب علي طاعته، و وضع العقاب علي معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشه منه الي جنته
ترجمه يعني سپاس و ستايش خاص خداوند است هر نعمتهاي او را و ثنا سزاي او است بدان چه پيشي گرفت بعموم نعم و ابتدا نمود بکمال عطايا و تمام منن چند که از حوصلهي حساب افزون و از گنج شمار بيرون است و دور است پايان آن از پاداش و ابديت او از ادراک و دعوت فرموده عموم ناس را بگذاشتن شکر و سپاس و افزون آوردن نعمتهاي پي در پي و طلب حمد و سپاس نموده است از بندگان تا بکثرت نعمت و منن ايشان را پاداش فرمايد و گواهي ميدهم که جز خداي باري خدائي نيست و او را حدي و ضدي و شريکي نباشد کلمهايست که مأول است حقيقت اخلاص را بوحدت و متضمن است قلوب را بايصال وحدانيت و روشن ساخته در انديشه و افکار چيزي را که حامل توانند بود و تعقل توانند نمود که ممتنع است از ديدهها رؤيت او و بيرون است از نيروي زبانها ذکر صفت او و خارج است از آفرينش وهمها چگونگي او و ابداع و اختراع کرده است اشيا را بي آن که از پيش ماده و مدت داشته باشد و انشا و ايجاد فرمود اشياء را بي آنکه اقتدا و اقتفا بديگر بنمايد بلکه بيافريد آفرينش را بقدرت خود و بمشيت خود بي آن که محتاج باشد بآفرينش آنها يا فايدتي متصور باشد در تصوير آنها جز اين که اين آيات در اثبات حکمت او و بينهي طاعت او و اظهار قدرت او و گردن نهادن مخلوقات او و اعزازدعوت او است آن گاه ثواب را بر اطاعت خود قرار داد و عقاب را بر معصيت و نافرماني خود مقرر فرمود براي اين که بندگان خويش را از سخط خود دور دارد و مطيعين را بسوي جنت فردوس کشد.
بحث لغوي: (اللغه شي سابغ اي کامل اسداها و هو بمعني العطاء (جم الشئي اي کثر) نا آي بعد و مثله تفاوت (الامد) الغايه (الابد الدهر والدائم) ندبهم اي دعاهم (اجزلت له العطاء اي اکثرت (ثنيت الشي اي جعله اشنين اي بعد ان اکمل لهم النعم الدنيويه ندبهم الي تحصيل امثالها من النعم الاخرويه (و انار يعني اوضح في الفکر والاذهان ما يتعقل من تلک الکلمه (احتذي مثاله اي اقتدي به (ذرا اي خلق حاش الشتي اي جائه من جوانبه ليصرفه))
.
و اشهد ان ابي محمد عبده و رسوله، اختاره الله وانتجبه قبل ان أرسله و سماه قبل ان اجتبله و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مکنونه، و بستر الأهاويل مصونه و بنهاية العدم مقرونه، علما من الله تعالي بمآل الامور، و احاطته بحوادث الدهور، و معرفته، بمواقع المقدور، ابتعثه اتماما لأمره، و عزيمه علي امضاء حکمه و انفاذا لمقادير حتمه، فراي الامم فرقا في اديانها عکفا علي نيرانها عابده لأوثانها منکرة لله مع عرفانها فانارالله بمحمد ظلمها و کشف عن القلوب بهمها، و جلي عن الأبصار غممها و قام في الناس بالهدايه و أنقذهم من الغوايه و بصرهم من العمايه و هداهم الي الدين القويم و دعاهم الي الطريق المستقيم، ثم قبضه الله اليه قبض رأفة و اختيار و رغبه و ايثار محمد عن تعب هذه الدار في راحه قد حف بالملائکه الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاوره الملک الجبار صلي الله علي ابي نبيه و أمينه علي الوحي وصيه و خيرته من الخلق و رضيه والسلام عليه و رحمه الله و برکاته.
ترجمه و شهادت ميدهم که پدرم محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده و رسول خدا است پيش از آن که او را به پيغمبري مبعوث بفرمايد برتري داد و پيش از آن که او را خلق کند نام او را ذکر فرمود و پيش از آنکه به پيغمبري مبعوث شود او را از بندگان خود برگزيد در آن هنگام که خلايق در حجاب غيب محبوس و به پردهي بيمه و ترسها مستور و پوشيده و به بيابان عدم مقرون بودند زيرا که خداوند متعال بعواقب امور عالم بود و بحوادث و پيش آمدهاي دهور ذات اقدسش احاطه داشت و بزمانهاي وقوع آنچه مقدر شده بود عارف و شناسا بود براي اتمام امر خود او را مبعوث فرموده و براي عزم برامضاي حکم خود او را برانگيخت و براي انفاذ مقدرات محتومهي خود او را به پيغمبري اختيار نمود پس مردم را در دين خودشان طوائف متفرقه و فرق مختلفه يافت گروهي آتش را ميپرستيدند فرقهاي خداي خود را بت ميدانستهاند و در نزد همان بتان بخاک ميافتادند و از آنها حاجت ميخواستهاند با آن که بخدا عارف بودند و ميشناختهاند او را منکر بودند و بواسطه نور محمد صلي الله عليه و آله و سلم تاريکيهاي جهل را از دل آنها برداشت و آنها را روشن نمود و شبهات قلوب را بنور محمدي صلي الله عليه و آله و سلم برطرف ساخت و ضعف چشمها را زايل و بروشني مبدل داشت و آن جناب در ميان مردم بامر هدايت و راهنمائي اشتغال ورزيد و گمراهان را از گرداب ضلالت نجاة بخشيد و کوري چشمهاي آنها را بنور هدايت خويش منور و روشن ساخت آنها را به سوي دين خداوند دعوت فرمود و راه راست را بايشان دلالت نمود پس از آن خداوند متعال روح مقدس او را از روي رحمت و رأقت و مهرباني و اختيار و رغبت مقبوض داشت و دار آخرت را براي او برگزيد پدر من محمد صلي الله عليه و آله و سلم از تعب و رنج اين دنيا آسوده شد و استراحت يافت و ملائکه اطراف او را احاطه نمودند و خوشنودي پروردگار غفار او را دريافت و مجاورت پادشاه جبار را اختيار فرمود صلوات و رحمت خداوند بر پدرم محمد صلي الله عليه و آله و سلم باد که امين بر وحي و برگزيدهي او از جميع خلق او است و برکات و سلام رحمت خداوند بر او باد
بحث لغوي : اللغه جبله الله بالتشديد اي خلقه عکفا بر وزن رکعا بمعني ملازم شدن و مواظب شيئي شدن بعد از اين که شيئي اقبال ميکند (البهئم جمع بهمه علي وزن غرفه و هوا المجهول الذي لا يعرف) امر غمة اي مبهئم.
فاطمهي زهرا تا باين جا از قوانين توحيد و فضائل رسول اکرم و جهالت امت چيزي فرو نگذاشت سپس روي با مهاجر و انصار آورده و باين کلمات آنها را مخاطب ساخته فرمود:
انتم عباد الله نصب امره و نهيه و حمله دينه و وحيه و امناء الله علي انفسکم و بلغائه الي الامم و زعمتم حق لکم لله فيکم عهد قدمه اليکم و بقيه استخلفها عليکم کتاب الله الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع و الضياء اللامع بينه بصائره منکشفه سرائره متجلية ظواهره مغتبط به اشياعه، قائد الي الرضوان اتباعه، مود الي النجاة أسماء به تنال حجج الله المنورة و عزائمه المفسره و محارمه المحذرة، و بيناته الجاليه و براهينه الکافيه، و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة، و شرايعه المکتوبة،
ترجمه يعني اي بندگان خدا شما محل اوامر و نواهي پروردگاريد و شما حاملان دين و وحي او ميباشيد بر نفسهاي خود امين خداونديد شمائيد که دين خدا را بديگران ابلاغ ميکنيد و ميرسانيد خداوند است که در ميان شما ضامن بر حقي قرار داده و عهد و پيمان نامهاي براي شما فرستاده و خليفه بر شما گماشته و آن کتاب خدا است که مبين حلال و حرام و خوانده شدهاي است صادق و راستگو و نوري است افروزنده و ضيائي است لامع و بصائر شما را بينا کننده است. آشکار سرائر قرآن براي شما منکشف است و ظواهر آن متجلي و آشکار پيروان قرآن مغبوطند (يعني مردم خواهش ميکنند که چون پيروان قرآن باشند در فضيلت و حسرت مقام اينها را ميبرند) پيروي قرآن بشر را بخوشنودي خداوند ميکشاند استماع آن انسان را بنجات ميرساند و وسيلهي رستگاري فراهم ميآورد بواسطهي قرآن است که حجج منوره خداوند ادراک ميشود و واجبات مفسرهي او دريافت ميشود و محرمات خداوند که بر ارتکاب آنها تحذير فرموده مبين و آشکار ميگردد و دلائل ظاهر و براهين و فضائل مندوبه و رخصتهاي موهوبه و شرايع فرض شده او بواسطه قرآن آشکار ميشود
بحث لغوي : اللغه (نصب) در آن چهار لغت است فتح نون با سکون صاد صنم نکون با سون صاد فتح هر دو و آن بمعني علامت و نشانه است مثل بيرقي که در زمين نصب کنند که مردم بآن راه را غلط نروند (و بلغائه يعني تؤدون الاحکام الي سائر الناس و زعمتم يعني گمان کرديد که شما موصوف باين صفاف هستيد بلکه از روي کذب و افترا مدعي هستيد که ما امناء الله هستيم و احکام خدا را بر مردم ميرسانيم) (اسماعه اي تلاوته و في بعض النسخ استماعه) و عزائمه اي فرائضه (بيناته اي محکمات القرآن ظاهره و براهينه مؤکد لجمله ما قبله و فضائله اي سننه) و رخصه اي المباهات کما ان شرايعه يعني سائر احکامه مفروضه
فاطمه چون از فضائل قرآن لختي بسرود بفلسفه احکام شروع فرمود و قالت:
فجعل الله الايمان تطهيرا لکم من الشرک والصلاه تنزيها لکم عن الکبر، والزکاه تزکيه لنفس و نماء في الرزق والصيام تثبيتا للاخلاص والحج تشييدا للدين والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا من الفرقه والجهاد عزا للاسلام، والصبر معونه علي استيجاب الأجر و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه و بر الوالدين وقايه عن السخط وصله الارحام منماه للعدد، والقصاص حقنا للدماء، والوفاء بالنذر تعريضا للمغفره والمکائيل والموازين تغييرا للبخس والنهي عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس و اجتناب القذف حجاب عن اللعنه و ترک السرقه ايجابا للعفه و حرم الله الشکر اخلاصا له بالربوبيه فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا وانتم مسلمون و اطيعوا الله فيما امرکم به و نهاکم عنه فانه انما يخشي الله من عباده العلماء
ترجمه يعني خداوند متعال ايمان را براي شما تطهير از شرک و بتپرستي قرار داده و نماز را براي تنزيه از کبر و منيت و زکوه را براي تزکيهي نفس و زيادي در روزي و روزه را براي حصول اخلاص استوار داشته و حج بيت الله را براي اعلاي دين و استحکام آن وضع نمود و عدل را براي تأليف قلوب و طاعت ما خانوادهي پيغمبر را براي انتظام ملت و امامت ما اهلبيت را براي ايمني از اختلاف و فرقت و جهاد را براي ارجمندي اسلام و صبر را براي عون استيجاب اجر و امر بمعروف را براي مصالح عامه مردم و نيکي بوالدين را براي دوري از غضب خداوند وصلهي ارحام و پيوستگي بر اقارب را براي زياد شدن عدد و قصاص را براي حفظ خونهاي مردم وفاي بنذر را براي رسيدن بمغفرت و تمام پيمودن کيل و وزن را براي حفظ اموال از نقص و کمي و نهي از شرب خمر را براي دوري از رجس و پليدي و اجتناب از قذف را براي دوري از لعنت و ترک سرقت و دزدي را براي حصول عفت و شرک را حرام فرمود براي آن که بندگان اعمال خود را خلاص کنند براي خداوند بربوبيت او پس اي مردم از خداي خويش بترسيد و تقوي را آن طور که سزاوار است شعار خود نمائيد و کاري کنيد که از دنيا بدر نرويد مگر آن که مسلمان باشيد و در آن چه خداوند بمشا امر فرمود و يا از آن نهي نمود اطاعت کنيد و فرمان بردار باشيد همانا که علما و دانشمندان از خداوند ترسانند و بس
بحث لغوي : اللغه المنماه اسم مکان او مصدر ميمي اي يصير سببا لکثره العدد والاولاد والعشائر والتعريض تجعل الشئي عرضا للشي يعني يقع في معرض المغفره) والبخس النقص والقذف الرمي
فاطمهي زهراء سلاماللهعليها پس از اين که پارهي از فلسفهي احکام را بيان نمود در مقام احتجاج برآمد و بمخاطبه آنها فرمود:
ايها الناس اعلموا اني فاطمه و ابي محمد، اقول عودا و بدءا، و لا اقول ما اقول غلطا و لا أفعل ما افعل شططا لقد جاءکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمؤمنين روف رحيم فان تعزوه و تعرفوه تجدوه أبي دون نساءکم، و اخا ابن عمي دون رجالکم و لنعم المعزي اليه صلي الله عليه و آله و سلم فبلغ الرساله صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجته مشرکين، ضاربا ثبجهم و آخذا بأکظامهم، داعيا الي سبيل ربه بالحکمه والموعظه الحسنه يکسر الأصنام و ينکب الهام حتي انهزم الجمع، و ولوا الدبر حتي تفري الليل عن صبحه و أسفر الحق عن محضه و نطق زعيم الدين و خرست شقاشق الشياطين و طاح وشيظ النفاق وانحلت عقد الکفر والشقاق و فهتم بکلمة الاخلاص في نفر من البيض الخماص.
ترجمه فاطمه بانک برداشت که اي مردمان اينک منم فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم آن سخن که اول ميگويم هم در آخر بدان اعادت مينمايم و از در اغلوطه سخن نميرانم و آن چه ميکنم در طلب فدک بيرون حق کار نميکنم و دروغ نميزنم همانا پيغمبري از نوع بشر همانند شما از در رافت و رحمت بسوي شما آمد اگر بجوئيد اصل و نسل او را ميدانيد که او پدر من است نه پدر زنان شما و برادر پسر عم من است نه پسر عم مردان شما چه نيکو نسبتي است نسبت با محمد و آن حضرت ابلاغ رسالت فرمود و بي فرمانان را بيم داد و از شيمت مشرکين روي برتافت و شمشير در پس گردنهاي کفار و مشرکين بنهاد و گلوي ايشان را فشار داد و بشاه راه شريعت و موعظت دعوت فرمود اصنام را درهم شکست و بسر درانداخت چند که کافران پشت دادند و روي بهزيمت نهادند تا پهلوي ظلمت را چاک زد و بامداد اسلام را از شب تاريک شرک آشکار ساخت پس حق ظاهر شد و زعيم دين گويا گرديد و شقيقه شيطان باز جاي خزيد پس هلاک شدند کارکنان نفاق و گشوده شد بندهاي کفر و شقاق و تفوه کردند مردمي گرسنه و سفيد نامه بکلمه اخلاص) يعني اهلبيت چون در روايتي وارد شده في نفر من البيض الخماص اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا
بحث لغوي : اللغه عودا و بدا يعني اولا و اخرا شططا بمعني غلط و دور شدن از حق عزيز اي صعب بمعني دشواري است عنتم من عنت و هو الزنا والفجور والضرر والفساد والوقوع من امر شاق) صداعا من صدع و منه فاصدع يماتومر اي احکم بالحق و فرق بين الحق والباطل) النذاره الاعلام علي وجه التخويف) مدرج اسم مکان بمعني المسلک) ثبجهم اي وسطهم وثبيج معظم الشئي و عواليه) اکظام جمع کظم بالتحريک علي وزن فرس و هو مخرج النفس و آمنه اخذ بکظمهاي بحلقه نيکب و في بعض النسخ نيکس و هو القأ الرجل علي رأسه يعني روساء مشرکين بخاک هلاک انداخت) و الهام جمع الهامة و هو مقدم الرأس تفري اي انشق فراه يفريه شقه فاسدا او صالحا- اسفراي اضاء- زعيم سيد القوم- و شقاشق جمع شقشقه بالکسر و هو شيي، کالريه يخرجها البعير من فيه اذا هاج- و طاح اي هلک و شيظ کامير مأخود من شظظ و منه قولهم شظظت الجوالق اذا شددت عليه شظاظته و هي العود يشد الذي به الجوالق والمراد هنا اولي الشرور و الرزايل- نفر يعني الجمله والبيعض جمع ابيض والخماص خلو البطن من الطعام والمراد هنا هم اهلبيت رسولالله صلي الله عليه و آله
چون فاطمه زهرا لختي معرفي مقام خود و پدرش و زحمات او را براي ترويج دين شرح داد حضار مجلس را باين کلمات مخاطب ساخت:
و کنتم علي شفا حفره من النار، مذقه الشارب، و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطا الاقدام، تشربون الطرق و تقتاتون الورق، اذله خائفين تخافون ان يختطفکم الناس من حولکم فانقذکم الله تبارک و تعالي بمحمد صلي الله عليه و آله و سلم بعد اللتيا والتي و بعد أن مني ببهم الرجال و ذؤبان العرب و مرده اهل الکتاب کلما أوقدوا نار اللحرب أطفاها الله او نجم قرن للشيطان و فغرت فاغره من المشرکين قذف اخاه في لهواتها فلا ينکفيء حتي يطأ صماخها بأخمصه، و يخمد لهبها بسيفه مکدورا في ذات الله مجتهدا في امر الله قريبا من رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم سيد اولياء الله مشمرا ناصحا مجدا کادحا و انتم في رفاهيه من العيش و ادعون فاکهون آمنون تتربصون بنا الدوائر، و تواکفون الاخبار، و تنکصون عند النزال، و تفرون عند القتال.
ترجمه يعني شما مردم عرب بسبب شرک و کفر بر لب وادي و گودال جهنم بوديد و از غايت قلت و ذلت بمنزله شربت آبي بوديد که تشنه بياشامد و يا چون لقمهاي که شخص گرسنه بدو دست يابد و يا چون پارهي آتشي که شخصي با شتاب خواسته باشد از آن اقتباس کند و او را بربايد شمائيد که لگدکوب مردمان قوي بوديد و آب متعفن مخلوط بابول و سرگين شتر را ميآشاميديد و پوست بزهاي دباغي نشده يا برگ درخت را براي خويش قوت مينموديد و در منتهي درجهي خواري بزندگي ادامه ميداديد و ترس آن داشتيد که مردم شما را از اطراف در ربايند ولي خداوند به برکت محمد صلي الله عليه و آله و سلم شما را از شر آنها نجات داد بعد از آزار و شکنجه و مصائب بزرگ و کوچک که شما را دامن گير شده بود و در دست شجاعان و گرگان عرب گرفتار و مبتلي بوديد در کف سرکشان و مرده اهل کتاب زبون و خوار گرديديد هر زمان که آتش حرب و جنگ را ميافروختيد خداوند او را خاموش مينمود و در هر وقتي که شاخي از شيطان ظاهر ميشد و يا فتنهي عظيمي از مشرکين دهن باز مينمود برادر خود اميرالمؤمنين را در دهان ايشان ميانداخت و از جنگ برنميگرديد تا حريف خود را بر زمين نميانداخت و سر او را در زير پاي خود نمينهاد و آتش فتنه و فساد ايشان را بسيلاب ذوالفقار خاموش ميکرد و در راه رضاي خداوند متعال خود را بتعب ميانداخت و در اطاعت امر خداوند اهتمام مينمود و هميشه برسول خدا نزديک بود و از او جدا نميگرديد و در ميان اولياء و دوستان خداوند از همه بالاتر و سيد ايشان بود دامن همت خود را در اطاعت خدا بر کمر زده بود خيرخواه خلايق بود و در نصيحت مردم کمال کوشش و سعي را مبذول ميداشت و خود را در اين راه بمشقت ميافکند ولي در تمام اين احوال شما در عيش و خوشي بسر ميبرديد و در مهدا يمني متنعم و خوش بوديد و از براي ما انتظار بلاها و فتنها را ميکشيديد و متوقع اخبار وحشتآور و اراجيف بوديد و چون جنگي پيش ميآمد خود را از آن کنار ميکشيديد و پهلو تي مينموديد و در هنگام حرب و ضرب پشت بدشمن ميکرديد و فرار بر قرار اختيار مينموديد)
اللغه شفا اي طرفه يعني کنار جهنم) مذقه بضم الاول و سکون الثاني علي فعله الشربه من اللبن الممزوج بالما و هنا کنايه عن القله) نهزه بفتح الاول و سکون الثاني بمعني الفرصه والمراد هنا محل الفرصة) و قبسه بضم الاول و سکون الباء و فتح السين من قبس و هو شعلة النار) و موطا الاقام مثل يضرب لمن وقع في ذله وصار مغلوبا) الطرق ماء مخلوط به بول البعير کناية عن ضيق المعيشه و ردائة المشرب والماء کل تقتاتون من القت و هو علف الدواب) خاسئين من خسا علي وزن ضرب بمعني البعد کناية عن خمول ذکرهم و عدم الاعتناء بشانهم) تتنحطفکم من خطف اي يستلبکم والخطف اخذا لشئي خفية) مني علي صيغة المجهول بمعني اتبلي است البهم بالضم جمع البهمه و هو المجهول الذي لايعرف والمراد هنا شجعان الرجال) نجم اي ظهر (قرن کناية عن الطائفة (فغرت اي فتحت فاقره الداهية والمراد انه کلما اراده طائفة من المشرکين او عرضت لم داعية قذف اخاه اي بعث عليا (ع) و عرضه للمهالک (لهواتها جمع لهات و هي اللحمة في اقصي سقف الفم) لاينکفا اي لا يرجع) صماخ بالکسر سوراخ گوش را گويند) باخمصه منه اخمص الراحه و آن کف دست را گويند کنايه از شدت قهر و غلبه بر دشمن ميباشد) مکدود امن الکدود و هو التعب) مثمرا من شمر ثوبهاي رفعه ليخف عليه حتي وصل الي ما يريد) کادحا اي بالغ في السعي والعمل) وادعون اي ساکنين في بيوتکم) فاکهون اي تشغلون بنقل القصص والاشعار والمزاح (والفاکهه ما يتفکه بها الانسان اي تينعم باکله) تتربصون اي تنظرون) الدوائر الحوادث) (و تتواکفون من و کف و هو الميل والمراد هنا تميلون و تواجهون الي اسماع الاخبار) و تنکصون اي ترجعون) النزال المبارزه في الحروب
چون فاطمه زهرا لختي در نکوهش مهاجر و انصار از پستي و رزالت و ذلت و خواري و خوف و وحشت و کفر و ضلالت ايشان بسرود و پارهاي از زحمات شوهر عالي مقدارش حيدر کرار بشرح فرمود خواست رجوع آنها را از هدايت بضلالت بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ثابت بفرمايد که از شاه کشور دين اميرالمؤمنين دست شستند و بعجل سامري گرويدند فلذا فرمود:
فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوي أصفيائه ظهر فيکم حسيکه النفاق و سمل جلباب الدين و نطق کاظم الغاوين و نبغ خامل الأقلين و هدر فينق المبطلين، فخطر في عرصاتکم واطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بکم، فألفاکم لدعوته مستجبين و للغره فيه ملاحظين ثم استنهضکم فوجدکم خفافا واحمشکم فألفاکم غصابا فوسمتم غير ابلکم و أوردتم غير شربکم هذا والعهد قريب والکلم رحيب والجرح لما يندمل والرسول لما يقبر ابتدا را زعمتم خوف الفتنه الا في الفتنه سقطوا، و ان جهنم لميحطه بالکافرين فهيهات منکم و کيف بکم و اني تؤفکون و کتاب الله بين اظهرکم اموره ظاهره و أعلامه باهره و زواجره لائحه و أوامره واضحه قد خلفتموه وراء ظهورکم ارغبه عنه تريدون ام بغيره تحکمون بئس للظالمين بدلا و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخره من الخاسرين. ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسکن نفرتها و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون وقدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتآف الشيطان الغوي و اطفاء انوار الدين الجلي و اهماد سنن النبي الصفي تسرون حسوا في ارتقاء و تمشون لاهله و ولده في الخمر والضراء و نصبر منکم علي مثل حز المدي و وخز السنان في الحشا
ترجمه چون خداوند متعال پيغمبر خود را بسراي ديگر تحويل داد و اريکه حشمت او را در دار انبياء و اصفيا نهاد خصومتي که در خاطر از در نفاق پنهان داشتند آشکار ساختيد و کهنه و فرسوده شد حجاب حشمت دين و سخن سراي شدند اخرسان گمراه و شعر سرودند ياوگيان هرزه دراي و بانک برآورد باطل کننده سخن حق چون شتر پرواره دم فشاني کرد و بصدا و آواز درآمد در عرصات و ميدانهاي شما و شيطان سر برکشيد از بنکاه خود و ندا در داد از براي دعوت خود و يافت شما را که اجابت گرديد دعوت او را و فريفته شديد فريب او را پس جنبش داد شما را و شما چيست و چالاک بجنبش آمديد و خشمناک خواست شما را و سخت خشمناک شديد پس داغ زديد غير شتر خود را و درآمديد بيرون آبگاه خود را کنايت از آن که متصدي خلافت و امامت شديد با اين که حقي و بهرهاي نداشتيد و حال آنکه عهد پيغمبر در غدير خم مدتي از آن نگذشته و از وفات پيغمبر زماني سپري نشده زخم دل ما هنوز بهبودي نگرفته و جراحت سينه ما التيام نپذيرفته رسول خدا را هنوز آب کفن خشک نشده که بدست آويز حدوث فتنه غصب خلافت گرديد و خويش را در فتنهي درانداختيد و کافر شديد و جهنم محيط است بر کافران هيهات چه رسيد شما را و بکجا ميرويد و حال آن که کتاب خدا در ميان شما است امورش پيدا و احکامش هويدا و نواهيش لايح و اوامرش واضح است همانا مخالفت گرديد با قرآن کريم و قرآن را از پس پشت انداختيد آيا روي برتافتيد از قرآن و بيرون قرآن حکم خواهيد کرد بدبدلي است از براي ستمکاران يعني ديني غير دين اسلام و حکمي غير حکم قرآن اتخاد نمودن بدبدلي است) و خداوند فرمود هر که بغير دين اسلام ديني اختيار نمايد آن دين از او مقبول نباشد و آن کس در آخرت از زيانکاران است و شما توقف و درنگ نگرديد بمقداري که ساکن شود تنفر از اين شتري که بناحق غصصب نموديد و کشيدن آن شتر سهل و آسان شود (يعني سزاوار چنان بود که بعد از غصب خلافت و ارتاب اين امر فظيع اندکي صبر ميکرديد و متعرض قبايح ديگر نميشديد ولي شما تا کار خلافت خو را محکم کرديد شروع در تهييج فتنه و آشوب نموديد و فدک را نيز بهمين زودي از من بغضب برديد آن گاه با فروختن آتش فتنه و فساد شروع کرديد و بدعتها را آشکار نموديد و صداي شيطان گمراه کننده را اجابت نموديد و فرو نشانيدن انوار دين را شعار خود کرديد و محو نمودن سنتهاي دين نبي سفي را خواستار شديد در پس پرده بمکر و حيله و تزوير آثار دين مبين را نابود نموديد و در لباس دين داري انوار شريعت مقدسهي اسلام را پنهان کرديد و بدعتهاي زمان جاهليت را از نو شايع ساختيد و کينهاي که از پيغمبر در دل داشتيد دربارهي خانواده او تدارک نموديد ولي ما بر مصائب و ضررهاي شما که مانند کسي که با کارد و نيزه او را پاره کنند و چاره نداشته باشد صبر ميکنيم و از در نفاق چنان که فرمايد تسرون حسوا في ارتغاء پوشيده مينوشيد شير را در زيد و کار را ديگر گونه نمودار ميکنيد و با اهلبيت پيغمبر بطريق خدعه و نيرنگ ميرويد و صبر ما بر مصائب شما همانند حدود کار دوستان نيزه در دل و جگر کار ميکند)
بحث لغوي : اللغه حسيکه علي وزن فعيلة من حسک و هو العداوة والنفاق) سمل اي خلق يعني کهنه شد) جلباب هنا بمعني الرداء) کاظم) هنا بمعني الساکت يعني بنطق آمدند گمراهان) نبغ اي ظهر) هدر گردانيدن شتر صداي خودش را در گلو) فنيق الفحل لمکرم من الابل لا يؤذي ولا يرکب لکرامته والخطر بالتحريک الاشراف علي الهلاک) مغرز کمنبر محل الاختفاء) الغره بکسر الغين المعجمة الخدعه) ملاحظين يعني مراعات کننده) استنهض اي امره بالقيام) خفافا اي مسرعين الي اجابته (احمشکم اي غضبکم) فوسمتم من الرسم و هو العلامه والاثر) والکلم بفتح الکاف و سکون الالم الجرح) الرحب) السعه و هما کنايتان عن اخذ ما ليس لهم من الخلافه و ميراث النبوه) تؤفکون اي تصرفون و کتاب الله جملة حاليه) ريث بمعني المقدار) نفرتها اي فرارها) يسلس اي سهل انقيادها) تورون) اي تستخرجون و کانت العرب تقدح بعودين تحک باحداهما علي الاخر) يعني شروع کرديد که بيرون آوريد شعله آتش را) تسرون) ضد الاعلان (حسوا شرب المرق (ارتغاء من الرغوه) کف شير را گويند و اين مثلي است ميان عرب براي کسي که ميخواهد ارائه کند بمردم که من نفع بغير ميرسانم و حال آن که در باطن نفع خود را طالب است) خمر) کفرس ماواراک من خزف او شجر او جبل) الضراء) بالضاء المعجمه المفتوحه والراء المخفقهي الشجر الملتف في الوادي والخمر والضراء کنايه عن اعراض المنافقين من آل الرسول (ع) المدي جمع مديه بضم الميم و هي السکين والشفره حز المدي قطع الشئي من غير ابانه و خزالسنان الطعن بالرمح
فاطمهي زهراء سلاماللهعليها تا باينجا باين کلماتي که رخنه در آفاق ارضين و سماوات مينمايد اثبات غصب خلافت نمود و ارتداد آنها را از دين ثابت فرمود اکنون بمحاکمه و قضاوت پرداخت و فرمود:
ثم انتم الان تزعمون الا ارث لنا افحکم الجاهليه تبغون و من احسن من الله حکما لقوم يوقنون افلا تعلمون بلي تجلي لکم کالشمس الضاحيه اني ابنته ايها المسلمون اغلب علي ارثيته يابن ابي قحافه افي کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث ابي، لقد جئت شيئا فريا افعلي عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه و وراء ظهورکم اذ يقول: «و ورث سليمان داود» و قال فيما اقتص من خبر يحيي بن زکريا عليهالسلام: «اذ قال رب هب لي من لدنک وليا يرثني و يرث من آل يعقوب» و قال: «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في کتب الله» و قال: «يوصيکم الله في اولادکم للذکر مثل حظ الأنثيين» و قال «ان ترک خير الوصيه للوالدين والأقربين بالمعروف حقا علي المتقين» و زعمتم ان لا حظ لي و لا ارث من بي و لا رحم بيننا افخصکم الله بايه اخرج منها ابي ام هل تقولون اهل ملتين لايتوارثان ولست انا و ابي من اهل مله واحده ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابي و ابن عمي فدونکها مخطومه مرحوله تلقاک يوم حشرک فنعم الحکم الله والزعيم محمد صلي الله عليه و آله و سلم والموعد القيمه و عند الساعه ما تخسرون و لا ينفعکم اذ تندمون و لکل نبا مستقر و سوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم.
ترجمه شما الان گمان ميکنيد که ما را ارثي نيست آيا بسنت جاهليت ميرويد و دين جاهليت طلب ميکنيد کيست بهتر از خداي تعالي از براي حکم از براي کساني که بخدا ايمان دارند آيا نميدانيد ما ارث داريم همانا ميدانيد و مانند خورشيد تابان در وسط روز بر شما روشن است هان اي مسلمانان من فاطمه دختر پيغمبرم آيا من مغلوب شوم در اخذ ارث خويشتن و ديگران ارث مرا ماخوذ دارند اي پسر ابوقحافه آيا در کتاب خدا مسطور است که تو از پدر خود ارث ميبري و من از پدر خود ارث نميبرم عظيم و عيجب حکمي آوردهاي و بر کتاب خدا دروغ بستهاي آيا دانسته و فهميده قرآن را متروک ساختهاي و از پس پشت انداختهاي شما حجت ميتراشيد که انبيا را ارث نيست فراموش کرديد که خداوند در قرآن ميفرمايد و ورث سليمان داود يعني ارث برد سليمان از داود و در خبر يحيي بن ذکريا ميفرمايد که ذکريا عرض کرد الهي مرا فرزندي بخش که از من ارث به برد و نيز از آل يعقوب اخذ ميراث کند و نيز در قرآن کريم مسطور است که خويشاوندان صاحب رحم بعضي اولايند ببعضي و نيز مسطور است که خداوند وصيت ميکند شما را در حق اولاد شما که بهرهي پسر مساوي دو دختر است و همچنان فرموده است که اگر مالي بر که آنها باشد وصيت براي والدين و خويشاوندان بطور معروف سزاوار است بر پرهيزکاران و گمان ميکنيد که حظي و نصيبي از براي من نيست و ارثي از پدرم نميبرم و رحم و قرابت با پدر ندارم آيا مخصوص کرده است خداوند شما را به آيتي از آيات که ارث ببريد و ارث بگذاريد و پدر مرا از آن آيت بيرون کرده است يا آن که ميگوئيد اهل دو ملت از يک ديگر ميراث نميبرند و من و پدرم از اهل ملت واحده نيستيم آيا پدرم مسلمان است و من کافرم ميراث مسلمان را بکافر نميگذاريد آيا شما داناتريد بخصوص و عموم قرآن از پدر من و پسر عم من اکنون اين فدک و اين خلافت شتري را ماند که مهار کره از او پالان بر نهاده بي دافع و مانعي ماخود داريد (يعني اي پسر ابيقحافه اين شتري که از دست ما بقهر و غلبه گرفتي با مهار و پالان بدون معارض و منازع بگير) و مالک باش (مراد فدک و خلافت است) در روز حشر ترا ملاقات ميکند و خداوند نيکو حکم کننده است و محمد نيکو دادخواه ميباشد و وعدهگاه ما و شما قيامت است و آنان که بر باطلاند در آن روز زيان کار خواهند گرديد و پشيماني شما را نفع ندهد و هر چيزي را زماني است که در آن زمان واقع خواهد شد و عنقريب ميدانيد که عذاب خوار کننده بر چه کس وارد ميآيد و عذاب ابدي بر که طول ميکند
بحث لغوي : اللغه فريا من الفريه و هو الکذب) حظوه بالحاء المهمله والظاء المعجمه الساکنه المکانه المنزله) محظومه بالخاء المعجمه اسم مفعون من الخطام و هو زمام الناقه کما ان مرحوله ايضا اسم مفعول من رحل الناقه و هذا تشبيه لطيف يعني اين فدک در تصرف من بود و مرا معارضي نبود و کسي را در او حقي و ادعائي در کار نبود همانند شتر زين کرده که صاحبش بر او سوار و زمام آن را در دست دارد و او را بهر جا بخواهد ميراند)
فاطمهي زهراء سلاماللهعليها چون از محکمه قضائي فارق شد و اثبات فرمود ظلم و طغيان غاصبين فدک و خلافت را و دروغ آنها را از قرآن آشکار ساخت سپس روي با مهاجر و انصار نمود و از ايشان طلب نصرت فرمود و قالت:
يا معشر الفتيه و أعضاد المله و أنصار الاسلام ما هذه الغميزه في حقي و السنة عن ظلامتي اما کان رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم ابي يقول: المرء يحفظ في ولده سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهاله ولکم طاقه بما أحاول و قوه علي ما اطلب و ازاول اتقولون مات محمد صلي الله عليه و آله و سلم فخطب جليل استوسع و هيه و استنهر فتقه وانفتق رتقه واظلمت الارض لغيبته و کسفت النجوم لمصيبته و اکدت الآمال و خشعت الجبال و اضيع الحريم، و ازيلت الحرمه عند مماته فتلک والله النازله الکبري والمصيبه العظمي لامثلها نازله و لا بائقه عاجله اعلن بها کتاب الله جل ثناوه في افنيتکم و في ممسائکم و مصبحکم هتافا و صراخا و تلاوه و الحانا و لقبله ما حل بابنيائه و رسله، حکم فصل و قضاء، حتم «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افئن مات أوقتل انقلبتم علي اعقابکم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزي الله الشاکرين» ايها بنيقيلةء أهضم تراث ابي و أنتم بمرأي مني و مسمع و منتدي و مجمع تلبسکم الدعوه و تشملکم الحيره و انتم ذوواالعدد والعده والاداه والقوه و عندکم السلاح والجنه توافيکم الدعوه فلا تجيبون و تأتيکم الصرخه فلا تغيثون و انتم موصوفون بالکفاح معروفون بالخير والصلاح والنجبه التي انتجبت والخيره التي اختيرت، قاتلتم العرب، و تحملتم الکد والتعب و ناطحتم الامم، و کافحتم البهم، فلا نبرح او تبرحون، نأمرکم فتأمرون حتي اذا دارث بنا رحي الاسلام، و در حلب الأيام و خضعت نعره الشرک، و سکنت فوره الافک و خمدت نيران الکفر و هدأت دعوه الهرج و استوثق نظام الدين
ترجمه: فاطمهي زهراء سلاماللهعليها بانک برداشت که اي جماعت جوانان اي پيشوايان ملت خيرالانام اي انصار دين و آئين اسلام اين تغافل و تواني چيست و اين بياعتنائي در مظلمهي من از چه راه باشد مگر نشنيديد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پدر من که فرمود هر مردي را در فرزندش بايد احترام کرد که آن فرزند را نيکو بداريد بجهت احترام پدرش چه بسيار زود کرديد آن چه کرديد و بهواي نفس خويش عجلت نموديد و حال آن که شما در دفع اين ظلم که بر من وارد شده توانائيد آن چه من در طلب حق خود خواستارم بمن برگردانيد آيا چنان ميدانيد و ميگوئيد که محمد رسول خدا فوت شد و اين امر مختصري بود لا والله اين خطبي فظيع و مصيبتي بزرگ و ثلمهاي وسيع بود که هيچ اندازه براي خرق آن بدست نشود و هيچ رتقي بهندسهي اين فتق برنيايد جهان را در غيبت او ظلمت فرو گرفت و ستارگان در اين مصيبت تاريک گرديد و اميدهاي مردم تبديل بنا اميدي شد و کوههاي عالم خاشع و متزلزل گرديد حريم و حرمت پيغمبر را حشمت نماند سوگند با خداي اين نازلهي کبري و اين مصيبت عظمي بود که مانند آن حادثه و داهيهاي ديده نشده همانا کتاب خداي را در خانهاي خود بامدادان و شامگاهان تلاوت کرديد و اصغاي قرائت آن را نموديد و بجهر و اخفات آن را ميخوانيد و مکشوف داشتيد که بر انبياي سابقين و رسل پيشين از امضاي حکم و قضاي حتم چه رفته و همچنان خداوند در حق محمد فرمود که نيست محمد مگر پيغمبري و در ميگذرد چنان که درگذشتهاند پيش از وي پيغمبران اگر بميرد يا کشته بشود روي از دين برميتابيد و مرتد ميشويد و هر که طريق ارتداد سپارد زياني بحضرت خداوند نميرساند بلکه خويشتن را بدوزخ ميکشاند و خداوند سپاس گذاران را پاداش خير ميفرمايد، آن گاه فرمود اي فرزندان قيله آيا باز داشته ميشوم من از ارث پدر و حال آن که شما در مرئي و مسمع من هستيد شما را مينگرم و بانک شما را ميشنوم حاضريد و انجمن کردهايد و دعوت مرا اصغامي فرمائيد و بر ظلم و ستمي که بمن رسيده دانا و بينائيد و شما صاحبان عدت و عدت و خداوندان سلاح جنگ و مبارزت ميباشيد چند که دعوت من متواتر ميشود اجابت نميکنيد و فرياد مرا ميشنويد و داد نميدهيد نه آخر شما بشجاعت موصوفيد و بخير و صلاح معروفيد و برگزيده برگزيد کانيد و از اشراف قبائل و سادات عشائر بشمار ميرويد شما طوائف عرب مقاتلها کرديد و در حروب و مغازي چه تعبها که متحمل شديد و با سران قبايل و دليران مردم و طوائف روزگار مقابليها نموديد و آنها را مغلوب خود گردانيديد و گردن کشان روزگار را از پاي درآورديد و هرگز از ما خانواده دوري نمينموديد و آن چه را که بشما امر ميداديم فرمان ميبرديد تا آنکه ببرکت ما اهلبيت آسياي اسلام بگردش درآمد و شير روزگاران فراوان شد و خيرات و مبرات در دنيا بسيار کرديد و نخوت شرک و جاهليت خاضع و ذليل شد و جوشش دروغ و کذب فرو خوابيد و آتش کفر و شرک خاموش گرديد و دعوت هرج و مرج فرونشست و نظام دين بقوام آمد.
بحث لغوي : اللغه الغميزه من الغمز و هو الذي يشير بعينه والمراد هنا غض البصر عن الحق- والسنه: اول النوم- الظلامه ما اخذه الظالم فتطلبه- سرعان و عجلان اسم فعل بمعني سرع و عجل- ذا اهاله بکسر الهمزه دسم اللحم و هو جمله حاليه، مثل مشهور لمن له اهليه في اخذ الحقوق عن الظالم- احاول بصيغه المتکلم اي اقصد- از اول من المزاوله بمعني الاراده- و هية اي خرقه و استنهر فتقه اي: اتسع خرقه و انشق والرتق ضد الفتق و الضمائر المجرورات راجعه الي الخطب- اکدت اي بخلت و قلت خيره- نازلة: الحوادث الشديده- بائقه: الداهيه- افنيتکم اي في دار کل واحد منکم مسا بالضم اسم مصدر للمسائه حکم فصل اي حکم مقطوع- ايها بمعني هيهات- قيله اسم ام الاوس والخزرج- منتدي اي المجلس- الکفاح مصدر کفح کفحا و هو العدو کافح القوام اعدائهم اي استقبلوهم في حرب بوجوهم ليس دونها ترس- والنجبه کالهمزه بمعني الکريم و في بعض النسخ بالخاء المعجمه ناطحتم من نطح اي حاربتم الامم بالجد والاهتمام کافحتم اي تعرضتم لدفع العدو من غير ضعف- البهم کصرد جمع بهمه و هو الرجل الشجاع- فتأمرون و في بعض النسخ فتاتمرون- خضعت اي سکنت- نعزت بمعني فارت- استوثق انتظام الشيئي.
فاطمهي زهراء سلاماللهعليها بدين کلمات چندان که توانست استنصار نمود و بانواع شرائف و شجاعت آنها را بستود پس از آن در اثبات کفر و ارتداد آنها چنين فرمايشاتي بسرود و حجت را بما لامزيد عليه تمام فرمود فقالت:
فاني حرتم بعد البيان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام و اشرکتم بعد الايمان الا تقاتلون قوما نکثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوکم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنين الا قد أري ان أخلدتم الي الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض و خلوتم بالدعه و نجوتم من الضيق بالسعه فمججتم ما وعيتم و دسعتم الذي تسوغتم فان تفکروا انتم و من في الارض جميعا فان الله لغني حميد الا وقد قلت ما قلت علي معرفه مني بالخذله التي خامرتکم و الغدره التي استشعرتها قلوبکم ولکنها فيضه النفس و نفسه الغيظ و خور القناه و بثه الصدر و تقدمه الحجه فدونکموها فاحتقبوها دبره الظهر نقبه الخف باقيه العار موسومه بغضب الله و شنار الابد موصله بنار الله الموقده التي تطلع علي الافئده فبعين الله ما تفعلون و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون و انا ابنه نذير لکم بين يدي عذاب شديد فاعلموا انا عاملون وانتظروا انا منتظرون.
ترجمه: اکنون چه روي داده که حيران شدهايد بعد از آن که امر واضح وآشکار و روشن بود و اخفا نموديد و حال آن که در حالت ظهور و اعلان بود و بعد از آن که اقدام کرديد چرا پشت نموديد و بعد از آن که ايمان آورديد چرا مشرک شديد آيا مقاتله و جنگ نميکنيد با قومي که عهد خود را شکستند و رسول خدا را خواستند از مکه اخراج نمايند و حال آنکه با شما ابتدا بقتال کردند آيا از ايشان ميترسيد پس خداوند سزاوارتر است از اين که از او بترسيد اگر از زمرهي مؤمنين باشيد اکنون نگرانم که بجانب تنعم و آسايش ميل کرديد و آن کس که در حل و عقد امر خلافت از شما سزاوارتر بود او را از مرکز خلافت دور کرديد و با راحتي و تن آسائي خلوت کرديد و از شدت و سختي برفاهيت و وسعت درآمديد و علوم و معارف را پشت پا زديد و پرده برافکنديد از آن چه بپوشيديد و از دهن بيرون داديد آن چه بنوشيديد و آن چه را بسهولت تناول کرديد بسختي استفراغ نموديد اگر شما و همه اهل زمين کافر شوند همانا خداوند حميد و غني است و احتياجي بشما ندارد و اين را بدانيد که، من گفتم آن چه را که گفتم با علم باين که شما نصرت من نخواهيد کرد و دانا بودم بغدر و مگر شما که دلها را فرو گرفته و کناره جوئي از ما با پوست و گوشت شما آميخته شده ولي چکنم که دردها و المها در سينهام جمع شده است اين سخنان که شرح دادم دود حزن و اندوهي بود که در دل خستهي من متراکم شده و آه آتش افروزي بود که از سينهي دردمندم شعله کشد بحدي که ديگر طاقت تحمل آن را نداشتم ناچار شدم که اين اندوهها را از دل پر درد بيرون افکنم و خواستم که حجت بر شما تمام کرده باشم اکنون بگيريد و به بريد اين شتري که بناحق غضب نموديد و اين دابهي خلافت و فدک را ماخوذ داريد او را آرام و منقاد خود شماريد و بآسودگي سوار شويد اما بدانيد که پاي اين دابهي مجروح و پشت او زخم دارد حمل آن عار و ننگ آن باقي و برقرار و بوسم غضب خداوند تعالي داغ دار و موسوم بودنش به ننگ هميشگي آشکار و پيوسته و متصل بنار غضب خداوندگار و کشاننده است راکب خود را بسوي ناريکه شکافنده قلب فجار و کفار نابکار است همانا خداوند نگران است بدانچه ميکنيد و ميدانيد ظالمان بکجا ميروند و مقام ميگيرند و من دختر پيغمبري هستم که بشير و نذير بود از براي شما و بعذاب شديد شما را بيم ميداد پس بکنيد آنچه که ميتوانيد ما نيز انتقام خواهيم کشيد اکنون شما منتظر آن روز باشيد ما نيز منتظر آن روز هستيم
بحث لغوي : (اللغه: نکص من باب قعداي رجع علي عقبيه- اخلدتم اي رکن و مال و باب قعدو منه اخلد الي ارض اي رکن و مال الي الدنيا و شهواتها- الخفض سعه العيش و منه عيش خافض اي واسع- وابعدتم اي ترکتم اميرالمؤمنين- و خلوتم اي: انفردتم بالدعه اي بالراحه والهاء عوض عن الواو- فمججتم من باب قتل مج الماء من فمه اي رمي به- وعيتم اي حفظتم کنايه عن ببعتهم لاميرالمؤمنين يوم الغدير ثم نکثوا بيعتهم و ترکوه فريدا وحيدا- دسعتم اي منعتم من دسع در منجد کويد دسع دسعا قاء ملاء فمه بقيئه و رمي به و اين کنايه است از اقبال صحابه با سلام و ادبار ايشان و اعراض آنها از اهلبيت رسول خدا (ص) مثل کسي که آب زلال خوشگواري را بنوشد پس از آن قي کند و آن را از دهن خارج بنمايد- تسوغتم من ساغ- اذا سهل- الخذله ترک النصر- خامرتکم اي خالطتکم- استشعر من الشعار و هو الثوب البدن- خور بفتح الخاء والواو: الضعف- بثه الصدر: الهم الذي لا يقدر صاحبها علي الکتمان- و تقدمته الحجه اعلام الرجل قبل وقت الحاجه- فدونکموها ضمير راجع بخلافت و همچنين ضمير بعد از او والحقب بفتح الحاء و القاف حبل يشدبه رجل البعير الي بطنه کيلا يتقدم الي کاهله و هو غير الحزام والجمع احقاب- دبره الجرح في ظهر البعير نقبه الخف رقه اسفل رجل البعير کنايه عن کونه اعرجالم يقدر علي المشي- موسومه من الوسم و هوالعلامه)
- توضیحات
- شهادت
- 13 فروردين 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 45838
دیدگاهها
خیلی عالی است
اما روایت را اگه ترجمه اش را هم بیان می فرمودید بهتر بود چراکه برای بعضی از افراد قابل فهم نیست واگربتوانی ترجمه ها راروان تر بیاورید درقرائت آن تسهیل به وجود آورده اید
واین مطلب "و قسم دوم معرفت بگنه"رااصلاح کنید
دربعضی ازجاها فاطمهی به کاررفته اصلاح کنید
منظور از"ساعت مستجابهي"درقسم ت 7 چیست
درقسمت 8 "در معني طاهره و بتون اشاره باين معني شد"این را اصلاح کنید
ادامه آ« برای بعد انشا الله
مقالات زيبايي بود و اي كاش متنوع تر بود و فقط منحصر به مقاله نبود .
التماس دعا
ان شاء الله كه همه ما در احياي معارف حقه بتوانيم قدمي برداريم و مورد رضايت اعلي حضرت ، بقية الله الاعظم ارواحنا فداه قرار بگيرد
از عنايت شما به حقير كمترين متشكرم
يا علي .
یعنی مرا دوباره تو نشناختی رفيق؟
من پادشاه ارتش بازنده بودم و
مانند من شدی و تو هم باختی رفيق
از دوستی من به تو غم می رسد فقط
خود را به رنج و دردسر انداختی رفيق
من در دیار شعر پریشان شدم تو هم
مثل خودم به شهر غزل تاختی رفيق
تاوان دوستی دل بی کس من است
تاوان و قیمتی که تو پرداختی رفيق ...
حقیر حقا لیاقت رفاقت با شما بزرگان را نداشتم ، فقط علی علیه السلام لطفی شامل حال من کرد و شما را قسمت ما کرد .
روزي که تمام خلق حيران هستند ما منتظر شفاعت زهرائيم
دستتون درد نکند/ موفق باشید / مقالات زیبایی بود
خدا را شکر میکنم که با این سایت آشنا شدم و از مطالب مفید شما دوستان استفاده ببرم
التماس دعا
یا علی مدد
فقط خواهش میکنم معنی شعر «مالی وقفت علی القبور» رو اون قسمت جواب حضرت فاطمه رو معنیش رو هم بگید... نتونستم خوب معنی کنم...
معنای این بیت این میشه :
چه شده است که من برسر قبور ایستاده ام و به قبر حبیب خود سلام می کنم ولی او جواب سلام من را نمی دهد