شیر برنج
امیر المومنین (علیه السلام):شیر برنج
شخص ملعون:برای اینکه حرفت اشتباه در بیاد وسر لج تو هم شده یه چیز دیگر میخورم
شخص ملعون رفت خونه گفت :ناهار چی داریم؟
همسرش:شیر برنج
رفت خونه مامانش . ناهار چی دارید؟شیر برنج
خونه خواهرش همینطور
هر جا توانست رفت همه شیربرنج داشتن
ناراحت شد از شهر رفت بیرون
یک کاروان دید گفت به من ناهار میدین؟
گفتن باشه بشرطی که غذامون را هم بزنی
رفت هم زد دید شیر برنجه
از غذا نخورد کاروانیها گفتند چرا نمیخوری؟
گفت دوست ندارم
بهش شک کردند گفتند باید بخوری اما قبول نکرد
گرفتند کتکش زدند تا بخوره مطمِئن بشوند چیزی تو غذا نریخته
به زور خورد
فرداش
امیر المومنین (علیه السلام):دیروز ناهار چی خوردی؟
شخص ملعون : شیر برنج نخوردم
امیر المومنین (علیه السلام):خوردی همراه با کتک...
منبع : شمس الریاضات /ص52 ---کتاب حکایات علوی /ص75 ---داستانها و روایات شیعی /ص 142
- توضیحات
- حکایات اسلامی
- 17 بهمن 1390
- سید امیر حسین بحرالعلوم طباطبایی
- 3252