روایاتی پیرامون خُمس
رواياتى در مورد خمس و مستحقين آن در ذيل آيه شريفه:
" وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ .. (آیه 41 سوره انفال)
در كافى بسند خود از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از حسين بن عثمان از سماعه روايت كرده كه گفت: از امام ابى الحسن (ع) از مساله خمس سؤال كردم، حضرت فرمود: خمس در هر فائدهاى كه مردم مىبرند چه كم و چه زياد واجب است 1.
و نيز از على بن ابراهيم از پدرش از حماد بن عيسى از اصحاب ما (راويان شيعه) از عبد صالح (موسى بن جعفرع) روايت كرده كه فرمود: خمس در پنج چيز واجب است: در غنيمتها، غوص، گنجها، معادن و كشتىرانى، از همه اين چند صنف خمس گرفته مىشود، و در مصارفى كه خدا معلوم كرده تقسيم مىشود، و چهار پنجم ديگر اگر غنيمت است در ميان لشكريان تقسيم و اگر غير آن است به صاحبش رد مىشود، و در ميان آنان به شش سهم تقسيم مىشود: سهمى براى خدا، سهمى براى رسول خدا (ص)، سهمى براى ذى القربى، سهمى براى يتيمان، سهمى براى مسكينان و سهمى براى درماندگان در سفر، آن گاه سهم خدا و رسول خدا (ص) را به وراثت به جانشين او مىدهند.
پس زمامدارى كه جانشين پيغمبر است سه سهم مىبرد دو سهم از خدا و رسولش و يك سهم از خودش، پس به اين حساب نصف تمامى خمس به او مىرسد، و نصف ديگر آن طبق كتاب و سنت در ميان اهل بيت او سهمى به يتيمان و سهمى به مسكينان ايشان و سهمى به سادات درمانده در سفر داده مىشود، آن قدر كه كفاف مخارج يك سال ايشان بكند. و اگر چيزى باقى ماند آن نيز به والى داده مىشود، و اگر به همه آنان نرسيد و يا اگر رسيد كفاف مخارج يك سال ايشان را نكرد والى (زمامدار) بايد از خودش بدهد تا همه براى يك سال بى نياز شوند. و اگر گفتيم: بايد از خودش بدهد براى اين است كه اگر زياد مىآمد او مىبرد. و اينكه خداوند خمس را مخصوص اهل بيت رسول خدا (ص) كرد و به مسكينان و درماندگان در سفر از غير سادات نداد براى اين است كه عوض خمس به آنان صدقات را داد، چون خداوند مىخواهد كه آل محمد (ع) بخاطر قرابتى كه با آن حضرت دارند منزه و محترم باشند، و به چرك (زكات) مردم محتاج نشوند، لذا خمس را تا حدى كه رفع نيازشان را بكند براى آنان قرار داد تا به ذلت و مسكنت نيفتند، و اما صدقه دادن خود سادات به يكديگر عيبى ندارد.
و اين كسانى كه خداوند خمس را برايشان قرار داده خويشاوندان رسول خدا (ص) و همانهايند كه در آيه" وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ" از آنان ياد كرده، و ايشان فرزندان عبد المطلب از ذكور و اناث مىباشند، و احدى از خاندانهاى قريش و ساير تيرههاى عرب جزو آنان نيستند. و همچنين موالى اهل بيت (ع) نيز در اين خمس سهمى ندارند، صدقات مردم براى موالى ايشان حلال است، و موالى با ساير مردم يكسانند.
و كسى كه مادرش از بنى هاشم و پدرش از ساير دودمانهاى قريش باشد زكات و ساير صدقات بر او حلال است، و از خمس چيزى به او نمىرسد، براى اينكه خداى تعالى مىفرمايد:" ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ- ايشان را به نام پدرانشان بخوانيد" 2.
/ 104 و در تهذيب به سند خود از على بن مهزيار روايت كرده كه گفت: على بن راشد برايم گفت كه خدمت امام (ع) عرض كردم: شما مرا امر فرمودى كه به امرت قيام نموده و حقت را بگيرم، و من اين معنا را نزد ارادتمندانت اعلام كردم، بعضى از ايشان به من گفتند كه حق امام چيست؟ من نفهميدم كه جواب چه بگويم. حضرت فرمود: خمس برايشان واجب است.
پرسيدم در چه چيز؟ فرمود: در متاع و باغاتشان. پرسيدم: آيا تاجر و صنعتگر هم بايد بدهد؟
فرمود: البته وقتى كه مخارج خود را تحصيل كردند و توانستند خمس بدهند بايد بدهند 3.
و نيز تهذيب به سند خود از زكريا بن مالك جعفى از امام صادق (ع) روايت كرده كه شخصى از آن حضرت از معناى آيه" وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ" سؤال كرد، حضرت فرمود: خمس خداى عز و جل و خمس رسول و خمس ذى القربى كه به ملاك خويشاوندى رسول خدا (ص) مىبردند همه براى امام است. و اما يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر از ذى القربى سهم هيچ يك ايشان به غير ايشان داده نمىشود 4.
و نيز تهذيب به سند خود از احمد بن محمد بن ابى نصر از ابى عبد اللَّه (ع) روايت كرده كه ابراهيم بن ابى البلاد به آن حضرت عرض كرد: آيا زكات بر تو واجب مىشود؟
(گويا منظورش اين بوده كه آيا درآمد شما به حد زكات مىرسد) فرمود: نه، و ليكن زياد مىآيد و همين طور مىدهيم، و نيز از قول خداى عز و جل كه فرموده:" وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى" پرسش كرد و شخصى عرض كرد سهم خدا را به چه كسى بايد داد؟ فرمود: به رسول خدا (ص)، و سهم رسول خدا (ص) را هم به امام بايد داد. عرض شد: اگر يكى از اصناف مصرف خمس از ساير اصناف بيشتر و صنف ديگرى كمتر شد چه بايد كرد؟ فرمود: اختيار و تشخيص تكليف در اين موارد با امام است.
شخصى پرسيد: آيا مىدانيد رسول خدا (ص) در اين گونه موارد چه مىكرده؟
فرمود: به هر صنفى هر مقدارى را كه مصلحت مىديد مىداد و امام هم اين چنين مىكند 5.
مؤلف: اخبارى كه از ائمه اهل بيت (ع) رسيده متواتر است در اينكه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بيت و يتيمان و مسكينان و ابن سبيل سادات است، و به غير ايشان داده نمىشود. و اينكه خمس به شش سهم به همان نحوى كه در روايات بالا آمده تقسيم مىشود. و اينكه خمس مختص به غنائم جنگى نيست، بلكه هر چيزى را كه در لغت غنيمت شمرده شود شامل مىشود، مانند سود كسب و گنج و استخراج مرواريد از دريا و معدنها و كشتىرانى. و در روايات ائمههمانطور كه گذشتآمده كه خمس موهبتى است از ناحيه خدا براى اهل بيت كه بدين وسيله زكات و صدقات را بر ايشان حرام كرد.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه به وجهى و ابن منذر به وجهى ديگر از ابن عباس (رضى اللَّه عنه) نقل كردهاند كه نجده حرورى اشخاصى را نزد او فرستاد و از سهم ذى القربى كه خداوند در قرآن ذكر كرده پرسيد، ابن عباس در جوابش نوشت: ما معتقد بوديم كه ذى القربى رسول خدا (ص) مائيم، ليكن قوم ما، ما را از اين حرف منع كردند.
گفتند: او مىپرسد به عقيده تو از آن كيست؟ ابن عباس (رضى اللَّه عنه) گفت: اين سهم مال اقرباى رسول خدا (ص) است و رسول خدا (ص) در ميان ايشان تقسيم كرد.
/ 105 و اما عمر خمس را بر ما عرضه كرد و ما آن را كمتر از حق خود ديديم لذا قبول نكرده و به او برگردانديم و به اهل بيت پيشنهاد كرده بود كه تنها كسانى را كه زن مىگيرند كمك كند و قرض مقروضين را ادا كند و به فقر ايشان بدهد و به بيشتر از آن حاضر نشد 6.
مؤلف: اينكه در روايت داشت:" گفتند او مىپرسد به عقيده تو از آن كيست" معنايش اين است كه آن اشخاصى كه نجده آنها را نزد ابن عباس فرستاده بود گفتند: نجده مىگويد، يعنى مىپرسد فتواى تو در مصرف خمس چيست؟
و اينكه ابن عباس در جواب گفت:" اين سهم مال اقرباى رسول خدا (ص) است ..." ظاهر در اين است كه خواسته است ذى القربى را به اقرباى رسول خدا (ص) تفسير كند. و ظاهر روايات سابق كه از ائمه اهل بيت (ع) نقل كرديم اين است كه ائمه (ع) ذى القربى را به امامان از اهل بيت تفسير كردهاند. و ظاهر آيه شريفه هم همين معنا را تاييد مىكند، چون از" ذى القربى" به لفظ مفرد تعبير كرده و نفرموده" ذوى القربى".
و نيز در الدر المنثور است كه ابن منذر از عبد الرحمن بن ابى ليلى روايت كرده كه گفت: از على (رضى اللَّه عنه) پرسيدم و عرض كردم: يا امير المؤمنين! مرا خبر ده از اينكه رفتار ابى بكر و عمر در سهم شما از خمس چگونه بود؟ فرمود و اما ابو بكر در روزگار حكومتش خمسى در بيت المال نداشت. و اما عمر، او همواره از هر خمسى سهم ذى القربى را به من مىداد، حتى خمس شوش و جنديشاپور را كه آوردند من نزد او بودم به من گفت: اين سهم اهل بيت است از خمس و ليكن بعضى از مسلمانان احتياج شديدى دارند و گرفتارند، من گفتم: بله. عباس بن عبد المطلب از جاى جست و گفت: سهم ما را نبايد به ديگرى بدهى، من گفتم آيا ما از هر كس به مسلمانان مهربانتر نيستيم؟ امير المؤمنين (عمر) هم شفاعت كرد پس عمر خمس را گرفت و به خدا سوگند ما در عهد وى بعد از اين جريان خمس را نگرفتيم. و در عهد عثمان به آن دست نيافتيم.
آن گاه على (ع) شروع كرد به حرف زدن و فرمود: خداوند صدقه را بر رسول خود حرام كرد و در عوض آنچه حرام كرد، سهمى از خمس را برايش قرار داد و همچنين در ميان همه مسلمين صدقه را تنها بر اهل بيت پيغمبرش حرام كرده و در عوض آنچه حرام كرده سهمى با رسول خدا (ص) برايشان تعيين نمود 7.
و نيز مىنويسد ابن ابى حاتم از ابن عباس (رضى اللَّه عنهما) روايت كرده كه گفت:
رسول خدا (ص) فرمود: من آب چركين دست مردم را براى شما (اهل بيت) نپسنديدم، چون يك پنجم خمس شما را بى نياز مىكند، و براى شما بس است 8.
مؤلف: اينكه فرمود:" يك پنجم خمس" مبنى بر اين است كه سهم اهل بيت تنها همان سهم ذى القربى باشد.
و نيز مىنويسد: ابن ابى شيبه از جبير بن مطعم روايت كرده كه گفت:
رسول خدا (ص) سهم ذى القربى را ميان بنى هاشم و بنى عبد المطلب تقسيم كرد، آن گاه گفت: من و عثمان بن/ 106 عفان به راه افتاده و شرفياب حضورش شديم و عرض كرديم:
يا رسول اللَّه! اينها برادران تو هستند از بنى هاشم، فضل آنها به جهت موقعيتى كه خداوند از ميان آنان به تو داده قابل انكار نيست، آيا به برادران ما از بنى مطلب مىدهى و به ما نمىدهى، با اينكه ما و ايشان از جهت خويشاوندى در يك رتبه هستيم؟ فرمود: آنان در جاهليت و هم در اسلام هرگز از ما جدا نبودند 9.
و نيز مىنويسد ابن مردويه از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: آل محمد كه خمس به ايشان مىرسد عبارتند از: آل على، آل عباس، آل جعفر و آل عقيل 10.
مؤلف: روايات در اين باب از طريق شيعه و سنى زياد است، و آن رواياتى كه عمل و رفتار رسول خدا (ص) را حكايت مىكند، و از طرق عامه رسيده است از جهت مضمون مختلفند، مضمون بعضى از آنها اين است كه رسول خدا (ص) خمس را به چهار سهم تقسيم مىكرده و در برخى ديگر اين است كه آن حضرت به پنج سهم تقسيم مىكرده است.
چيزى كه هست اگر مسلم نباشد نزديك به مسلم است كه در اين روايات يكى از سهام چهارگانه و يا پنجگانه مختص به قرابت رسول خدا (ص) است، و مقصود از ذى القربى در قرآن در آيه خمس هم ايشانند، و اين مخالف با رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (ع) رسيده.
و نيز نزديك به مسلم در اين روايات است كه رسول خدا (ص) تا چندى كه زنده بود خمس را ميان دودمان عبد المطلب تقسيم مىكرد، و در زمان خلفاى سهگانه از ايشان منقطع گرديد، و باز بعد از ايشان هم چنان از ايشان بريده شد.
و باز از مسلمات اين روايات است كه خمس مختص به غنيمتهاى جنگى است، و اين نيز با روايات وارده از طرق ائمه اهل بيت (ع) مخالف است، زيرا اهل سنت روايات خمس را در غنيمتهاى ديگرى كه به حسب لغت غنيمت شمرده مىشود واجب نمىداند، و ليكن اين روايات در آنها نيز واجب مىداند.
مطالبى كه از نظر بحث تفسيرى بايد در باره آيه مورد بحث گفته شود گفته شد، و البته در ذيل اين آيه مباحث ديگرى از نظر كلام و از نظر فقه هست كه چون مربوط به غرض تفسيرى ما نيست ايراد نمىشود. و در اينجا نيز بحثى از نظر حقوق و اينكه خمس چه اثرى در مجتمع اسلامى داشته و دارد بايد شود كهان شاء اللَّهدر ضمن گفتار در پيرامون زكات ايراد مىگردد.
باقى مىماند بحث در اينكه روايات داشت: خداى سبحان غرضش از تشريع خمس احترام اهل بيت رسول خدا (ص) و دودمان او بوده و خواسته است تا محترمتر از آن باشند كه چرك اموال مردم را بگيرند. و ظاهر اين روايات اين است كه نكته مذكور را از آيه زكات كه خطاب به پيغمبرش مىفرمايد:" خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ"11 گرفته شده باشد، چون تطهير و تزكيه (پاكيزه كردن) هميشه در چيزهايى است كه چرك و آلودگى و مانند آن داشته باشند، و گر نه اگر اين معنا در آيه زكات نبود و از آنجا گرفته نمىشد در خود آيه خمس چنين معنايى وجود ندارد تا بگوييم از خود آيه گرفته شده است.
ترجمه تفسير الميزان، ج9، ص: 134 الی 140
[1] كافى ج 1 ص 545
[2] كافى ج 1 ص 539
[3] تهذيب الاحكام ج 4 ص 123
[4] تهذيب الاحكام ج 4 ص 125
[5] تهذيب الاحكام ج 4 ص 126 ح 4
[6] الدر المنثور ج 3 ص 186
[7] الدر المنثور ج 3 ص 186.
[8] الدر المنثور ج 3 ص 186.
[9] الدر المنثور ج 3 ص 186.
[10] الدر المنثور ج 3 ص 186.
[11] بگير از اموالشان صدقهاى را تا به آن وسيله پاك و پاكيزهشان سازى و درود فرست بر ايشان كه درود تو مايه آرامش آنان است و خدا شنواى و دانا است. سوره توبه آيه 103
- توضیحات
- مباحث معرفتی
- 23 مرداد 1391
- حجة الاسلام شیخ محمد کمالی
- 3482