فتاد مرغ دلم ز آشيان در اين وادي
فتاد مرغ دلم ز آشيان در اين وادي
كه هر كجا رود افتد به دام صيادي
به دانهاي در يكدانه ميدهد بر باد
نه گوش هوش و نه چشم بصير نقادي
چنان اسير هوا و هوس شدم كه نماند
نه حال نغمهسرايي نه طبع وقادي
نه شمع انجمني تا كه روشني بخشد
نه شاهدي كه غم از دل برد به شيادي
دلا دل از همه برگير و خلوتي بپذير
مدار از همه عالم اميد امدادي
مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادي علين الهادي
محيط كون و مكان نقطهي بسيط وجود
مدار عالم امكان، مجرد و مادي
شها تو شاهد ميقات لي مع اللهي
تو شمع جمع شبستان ملك ايجادي
صحيفهي ملكوتي و نسخهي لاهوت
ولي عرصهي ناسوت بهر ارشادي
نه ممكني و نه واجب چو واحدي به مثل
كه هم برون ز عدد هم قوام اعدادي
مقام باطن تو ذات قاب و قوسين است
به ظاهر ار چه در اين خاكدان اجسادي
كشيدي از متوكل شدايدي كه به دهر
نديده ديدهي گردون ز هيچ شدادي
گهي به بركه درندگان گهي زندان
گهي به بزم مي و ساز باغي و عادي
تو شاه يكهسواران بزم توحيدي
اگر پيادهروان در ركاب الحادي
ز سوز زهر و بلاهاي دهر جان تو سوخت
كه بر طريقهي آبا و رسم اجدادي
- توضیحات
- مدیحه
- 03 خرداد 1391
- حجة الاسلام شیخ جعفر كمالي
- 5460